خبر بازداشتتان
را همین حالا شنیدم؛ با صدای بغضآلود مرضیه. مهدیه…مهدیه… مهدیه تاب بازداشت
تو را دیگر نداشتم. مرضیه گفت دو ساعت خانهتان را زیر و رو کردند و عکسهای روی
دیوار را کندهاند و بردهاند و من فکر میکنم به آن خانهی کوچک پر از عکس که سر
هر کدام از آن عکسها و جای نصبشان چقدر با هم چانه زدیم…
اشکهایم مجال
نوشتن نمیدهند مهدیه…
فکر میکنم به
بازجویی که حالا بالای سر تو است و به تو که حاضر نیستی کلامی، حتی برای لحظهای
از اعتقادت کوتاه بیایی و فکر میکنم به او که بزرگی تو چقدر وجودش را حقیر میکند.
اشکهایم مجال
نوشتن نمیدهند مهدیه… زود بیا که دلام کوچکتر از این همه غم است رفیق تمام
روزهای تنهایی…
عکس کودکي مهناز افشار،گلشيفته،باران کوثري،کامران،هومن و…ابزارک پيوندنما،وبلاگ خود را متحول کنيد…هنگام خواب بدن فلج مشود….چگونه خواستگاري کنيم…بهترين جوک جهان انتخاب شد..
به اتاق درد دلت بیا…
سنگین نمی شد این همه گوش ستمگرانگر می شد از شکستن دلها صدا بلند…
به امید آنکه زود بیاید..
چاره ای نداریم …جز دعا چاره ای نداری …جز صبر!
سلامبه روزم